۴
۱۳۹۳
معرفی کتاب مجموعه اشعار دانشجویی
کتاب مجموعه اشعار «سرود زندگی» که سرودهی یکی از کاربران سایت می باشد به تازگی چاپ و منتشر شده است.
- نام کتاب: سرود زندگی
- نویسنده: حسن آزاد (متخلص به آریا)
- موضوع: شعر
- توضیحات: این کتاب شامل مجموعه اشعار یکی از کاربران سایت می باشد که بیشتر آنها را در دوران دانشجویی خود سروده است و در قالب قصیه، مثنوی، شعر نور (سپید) قطعه، دوبیتى و… با موضوعات عارفانه، عاشقانه، اجتماعى، مناظره و اشعار محلى «لرى بختیارى» می باشد.
- دربارهی نویسنده کتاب: حسن آزاد متخلّص به آریا، فرزند عبدحسن آزاد در آذر ماه سال 1364 در روستای گوشه (بخش بشارت، دهستان ذلقی) از توابع شهرستان الیگودرز استان لرستان در خانواده مذهبی متولّد شد و در حال حاضر ساکن روستای حُرآباد سفلی( نرسیده به آبشار آبسفید واقع در 62 کیلومتری شهرستان الیگودرز) است. ایشان با وجود کمبود امکانات، مشکلات، و فراز و نشیبهای زندگی به تحصیلات خود ادامه داد و پس از دوران تحصیلی ابتدائی و راهنمائی در روستای حُرآباد سفلی، دوران متوسطه را در شهرستان الیگودرز به پایان رساند و در سال 1384 در دانشکده کشاورزی دکتر شریعتی شهرکرد پذیرفته شد، بعد از اتمام دوران کاردانی در سال 1386 با قبولی در رشته مهندسی تولیدات گیاهی در مقطع کارشناسی وارد دانشگاه شهید باهنر کرمان و در سال 1388 فارغالتحصیل شد، و همواره در دوران دانشجویی به مسابقات فرهنگی هنری ( رشته نقاشی ) در سطح کشوری دعوت شد او همچنین موفق به کسب مدرک بازیگری در دو مقطع مقدماتی و تکمیلی از وزارت ارشاد اسلامی شد. علاقه به شعر و شاعری از دوران کودکی در وجود ایشان شکوفا شد و از دوران نوجوانی به صورت حرفهای فعالیت خود را در این زمینه شروع کرد، تخلّص خود را با توجه به اینکه اصیلترین قومی که در فلات ایران سکنا گزیدند آریاییها بودند و به خاطر عشق به وطن و ارادت به هم وطنان، ساکنان سرزمین آریاییها «آریا» انتخاب کرده است. در سال 1390 به عضویت سازمان نظام مهندسی کشاورزی و منابع طبیعی استان لرستان درآمد، هماکنون دانشجوی کارشناسی ارشد اگرواکولوژی در دانشگاه زابل، (استان سیتان و بلوچستان) در مرحلهی فارغ التحصیلی (دفاع از پایان نامه) مشغول به تحصیل است.
- جهت تهیه کتاب با شماره 9964|6966|091 تماس بگیرید.
طرح روی جلد کتاب:
طرح پشت جلد کتاب:
- در ذیل چند سروده از این کتاب را آورده ایم:
تصاویری از این کتاب:
خار و گُل
خار و گل روزی به بحث و گفتـگو
پیش هـم محفل گـرفته رو به رو
داستـان گفتند از احـوال خـویش
از گذشته تا زمان حـال خویش
ناگهان ناخـواسته با صد شگفت
تـندگویی بینشان بالا گـرفت
گل مُقدّم گشت و گفت ای خارِ بد
هـرکسی گـوید تـو را بسیار بد
مردم آزار و خـشن رویی بسی
زین سبب یارت نمیدارد کسی
من گُلم کز من مزّین خـانههاست
نام نیکـم بین مردم آشناست
زینت زیبای محـفلهـا منم
با صفا در شـادی دلـهـا منم
خـار گفت ای گل تو دل آزردهای
نام نیکـی را به شـهـرت بردهای
از بسی رنگ و ریا داری ز خـود
جلـب میداری تو بسیاری به خـود
دیگـران محو از تماشـا میکنی
خـاک و آب از خـانه پیدا میکـنی
این منم که زجـر بی آبی کشـم
در بیابان خاک خشکـی میچشـم
حـملـهی احـشـام و پـای رهـگذر
آشیانم کـرده بس زیر و زِبَر
با چنین اوصـاف مجبورم که من
خـار رویم بر سر و رخـسار و تـن
تـا محافظ باشدم وقت خطـر
عـایقـی باشد مرا در خـشـک و تـر
گل بگفتا هـر چه گویی رنج خویش
نیستـی جـز بی نوایی خــار بیش
با منِ ارزنده خـود همتا مکن
هیچ وقـتـی خـود حـریف ما مکـن
خـار چون میدید سخت است ماجرا
گـفت ای گـل این همه دعوی چرا؟
کـار خـالق خلقتی بیهـوده نیست
این چنین بیهودهگـویی بهـر چیست؟
شاید این رنگی که در رخسار ماست
عـاملـی باشد کـه در رفتار ماست
گـر ز خـوبی ادعایی میکنی
پس چـرا این خود نمائی میکـنی؟
خـوبیت از دیگـران باید شنید
ورنه هرکس خویشتن را خـوب دید
چون متین میدید گُل گفتار خـار
گشت از رفتـار خود بسیار خـوار
ناتـوان آمد زبانش در جـواب
رو به بنبست آمدش حرفی حـساب
معذرت خواهـی نمود از خار و گفت
تـا تـوان باید بسی بیدار خفت
هر که در دنیا به عیش و لذّت است
در حقیقت مست خوابِ غفلت است
آریا شعـری پـر از معنا سرود
بر تمام شعـر فهمانش درود
مژدهای بر سبزه زاران
بر خدا روی توکل بهر مشکلها کنید
کــشت و زرع خرّمی را نقش بر دلها کنید
ریزش ابر آسمان را میل باران میشـود
مژده ای روی زمین بر سبزه زاران میشـود
خـــوشه از گندم بروید حاصل ذرت بلال
رازقــی روزی رسان ما را دهد رزقی حـلال
در گلستان بوی گل میپیچد و عطر و عبیر
صوت بلبل با چنین اوصاف گـردد بینظیر
آبشاران در طبیعـت روح تسکین آورند
چشـمهها اطراف خود گلهای رنگین آورند
فرش سبزی روی گیتی آسمان گُستر شود
تار و پودش خاک و نقشش ماسوا در بر شـود
آفرینش قدرت خـالق نمایان میکـند
عــالم هستی سراسر سجده بر آن میکند
آریا بر صخره بخشد خاک جسم خویشتـن
تا که سنگ از غیرتش بشکافد و روید چمن
دل و دلبند
من همان برگ بهـارم که به هنگـام خـزان
زیر پـای نگـران رهـگـذری افتـاده است
مثل شمعـی شدم و لحظـهی آخـر به دلـم
مهـر پروانهی بی بال و پری افتاده است
کوچه پس کوچهی احساس و عبورم همه شب
سر آن کوچه که تو میگـذری افتـاده است
عــاشقـی قصـهی ناباوری باور ماست
با خبر باش دل از بی خبری افتـاده است
بی اثـر نیست رخ دلبر شیرین دیدن
از وجـودت به وجـودم اثــری افتاده است
آریا خـاکِ کـف پـای تو شد اما حیف
مهـر خاکش به دل کـوزهگـری افتاده است
باران بیا کجایی؟ (در وصف امام زمان(عج))
باران بیا که دل خوش ما را ز خود نمایی | تا شستشو دهی بس ما را ز خودنمایی | |
ابریست آسمان و ما منتظـر نشسته | تا بلکه مثـل باران از آسمان بیایی | |
در انتظار رویت تا کـی توان نشستن؟ | کی میشود ببینم از پشت در درآیی؟ | |
ای آنکه از وجودت عـالم به وجد آید | برقلّـهی سعـادت ما را تو کیمیایی | |
در حسرت نگاهت، ما مانده دیده بر در | ای غایب از نظرها، دور از نظر چرایی؟ | |
تا کی؟ کجا؟ چهروزی؟ آخر تو خواهیآمد | کـز بند این زمانه ما را دهـی رهایی | |
رنگ غزل سرودن از غصه در قلم مُرد | تا کی ز دیده پنهان، در شعر و قصههایی؟ | |
از آریا شنیدم صبحی به گریه میگفت | خشکیده کشتِ عمرم باران بیاکجایی؟ |
سنگ مزار
«این شعر را برای سنگ مزار خود سرودهام»
بیا ای رهـگـذر بنگر کـمی سنگ مزارم را
غریبی آریا نامم بخـوان احـوال زارم را
منی که پاک میکـردم ز خود گرد و غبار خاک
هم اکنون خفته میبینی مرا در این حـصـار خـاک
به دنیا چون شما روزی بکامم زندگانی بود
هــزاران تـلـخ و شـیرینم در ایام جـوانی بود
چه راهـی سخت از آغـاز تا پایان به سر بردم
به راه زندگی بودم کـه پـایان آمدش مُردم
بدانید ای خردمندان که ماندن جاودانی نیست
به جز گشت و گذر چیزی در این دنیای فانی نیست
ز لذّت تا به ذّلت بر درخت آدمی برگ است
بهـارش زندگی باشد، خزان و آخرش مرگ است
اگر در قصر مروارید و یا در کلبه بنشـینید
همه ساکن شوید آخر در این منزل که میبینید
لج بازی روزگار
روزگـارا اینچنین لج بازیت با من چــرا؟
با همه میسازی و ناسازیت با من چـــرا؟
آن همه بخشیدم از اموال خود بر دیگـران
اینچنینم کـردهای خود دست بر دامن چـرا؟
راز پنهانم که با محرم نگفتـم تـا به حـال
آشـکـارش کردهای در بین مرد و زن چــرا؟
سالها از کشت جان خرمن به بار آوردهام
اینچنین راحت زدی آتش در این خرمن چرا؟
من که جـز لب با ادب بر دیگران نگشـودهام
سخت مجبورم کنی بر ناسزا گـفتن چـرا؟
آریا را طاقت یک ضـربه با شلاق نیست
اینچنیناش میزنی با پُتک و با آهـن چـرا؟
معنای زندگی
زندگـی را دوست دارم من ولی بی روی دوست
زنده بودن مرگ و مردن بهتـر است از زندگـی
اشک شوق است اینکه میبینی به روی گونهها
جـای شادی چشمهـایم گر تر است از زندگـی
زندگـی زندان اگـر باشد برایم، هیچ نیست
چـون وجـودم را صفای دیگـر است از زندگی
بىسبب با خـود نباید عمر را دادن هدر
بعضی از اوقات و فرصتها سر است از زندگی
در پسِ درهـای بستـه گـر نباشـی ناامید
باز بر روی تو دیگـر صد در است از زندگـی
آریا خـوش مینوازد زندگـی آهـنگ را
گـوشهـای آدمی گویی کَـر است از زندگی
مهدی(عج) بیا
ای گلستان از رخت سرسبز و خرّم چون بهـار
شد خـزان سرسبزی بستان ما مهدی بیا
ما کویری خشک و بی آب و بسی بیحاصلیم
رحمت هفت آسمان، باران ما مهدی بیا
چون شبستـانی شده دنیای ما تـاریک و تار
آفتـاب تـا ابد تـابان ما مهدی بیا
یوسفا یعقوب را تـاب و تـوان گـریه نیست
خشک شد از هجـر تو چشمان ما مهدی بیا
صاحب عصـر و زمان ای اسوهى ایمان و عدل
گرچه لرزان است بس ایمان ما مهدی بیا
آریا را جـان سپـردن در رهت این آرزوست
ای فدایت هم دل و هم جـان ما مهدی بیا
بخشش و معشوق
این شعر با کسب اجازه از عارفان پاک سیرت و نیکو سرشت، پیشکسوتان، و تمامی اساتید شعر و ادب در ادامه جواب شعر حافظ شیرازی درخشنده ترین ستاره غزل سرایان، و دیگر شاعران نام شنای ایران سروده شده است. لازم به ذکر است که بندهی حقیر حسن آزاد « آریا » خود را کمتر از قطرهای در برابر اقیانوس معرفت تمامی شاعران مشهور و بلند آوازه میدانم و امیدوارم که بر این حقیر ببخشایند.
حافظ
اگـر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خـال هندویش بخشـم سمرقند و بخارا را
صائب تبریزی
اگــر آن تـرک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را
هر آنکس چیز میبخشد ز مال خویش میبخشد
نه چون حافظ که میبخشد سمرقند و بخـارا را
شهریار
اگـر آن تـرک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خـال هندویش بخشـم تمام روح و اجــزا را
هـر آنکس چیز میبخشد بسان مرد میبخشد
نه چون صائب که میبخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را به خـاک گـور میبخشند
نه بهـر تـرک شیرازی که برده جملـه دلها را
امیر نظام گروسی
اگــر آن کُـردِ گـروسی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم تن و جان و سر و پا را
جوانمردی بدان باشد که ملک خویشتن بخشی
نه چون حافظ که میبخشد سمرقند و بخارا را
سارا گیلانی
اگـر آن تـرک شیرازی بدست آرد دل ما را
فدای مقدمش سازم سر و دست و تن و پـا را
من آن چیزی که خود دارم نصیب دوست گردانم
نه چون حافظ که میبخشد سمرقند و بخـارا را
دکتر انوشه
اگـر آن مه رخ تـهـران بدست آرد دل ما را
به لبخند تَـرَش بخشـم تـمام روح و معنا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور میبخشند
نه بر آن دلبر شیرین که شـور افکنده دنیا را
حسن آزاد «آریا»
اگـر ماهِ لُـرستــانی بدست آرد دل ما را
به اذن خـالـقـم بخشـم به او مخـلـوق و دنیا را
خدا ما را امانت داده مُلک و جسم و روح و جان
خیانت در امانت کـی سزاوار است دانا را؟
سر و دست و تن و پـایم اگـر پیر و فلـج باشد
به مخلـوقـی نبخشـم جـز به او که داده اجـزا را
من نادان چنین گـویم که دانایان ز تنهایى
ز تنهـا عقـل میبخشند تـا جـویند همتـا را
کجا معنی دهد حـوری که با معناتر از معناست
مجدد بر لبش بخشـی به لُکنت حـرفِ معنا را؟
پری رویی که روحش در زمان و در مکان جاریست
زبان عـاجـز بُوَد از آن که بخشد روحِ والا را
ندارد عـالــمِ امکـان مثـال بختـیاری دُخـت
به دنبالـش اگـر گـردی دو عـالـم تـا ثریا را
فرشتـه صورت و سیرت بسی نیکو سرشت و پاک
نبیند باغبان هرگز چنین گلروى زیبا را
مُنجّم غرقِ حیرت شد چـو ماه آسمانی رفت
چنین ماه زمینی چیست روشن کرده هـر جا را؟
ازل آغـاز شد تا حال اگـر چه تا ابد وقت است
نیارد خـالق بستـان دگــر این سروِ رعـنا را
به آسانی نیابد کس به ساحل قُرص مروارید
دلـی دریا صفت خواهد خـروشِ موجِ دریا را
اگـر پنهـان کنم رازم نمیداند کسی اما
ز معبودم چـه پنهـان است راز آشـکـارا را
خدا را گـر توان بخشید میبخشم به معشـوقه
اگـر چه بخشش خـالق محـال آید تـوانا را
به بنبست آمدم ورنه خدا بخشیدنم کفر است
اجـازه خواهـم از بخشش خدای عشقِ یکتا را
من از امروز میگویم نمیدانم که بعد از من
چه کس میبافد از ذوقش گلیمِ شعـر فردا را
به آسانی روان گفتـم چنین مبهـم معمایی
یکیخواهم که حل سازد به سختی این معما را
نبینی در جـهـان عـاشق مثـال آریا هـرگـز
که بر معشوقهاش بخشد جهانی فوقِ رویا را
فرستادن دیدگاه
اطلاعيه
فرهنگ واژگان تخصصي
فروشگاه کتاب
آخرین دیدگاهها
دستهبندی مطالب
- Breedic (2)
- آگرواکولوژی (۳)
- اسلایدهای پاورپوینت (۳)
- بیوتکنولوژی در کشاورزی (۴۰)
- ترجمه مقاله + اصل مقاله (۳۵)
- جزوه دانشگاهی و منابع کنکور (۱۱۵)
- دانلود کتب الکترونیکی (e.book) (5)
- علوم دامی (۱)
- فرهنگ واژگان بیوتکنولوژی گیاهی (۲)
- گیاهپزشکی (۱)
- متفرقه (۹)
- معرفی کتاب (۱)
- معرفی منابع کنکور ـ گرایش های مختلف (۹)
- مقالات (۸)
- نرم افزار (۸)